Wednesday, June 11, 2008

Common Language

تازگی ها به این نتیجه رسیدم که استفاده کردن یک زبان جدید برای مکالمات روزمره روی فرهنگ فرد فرد انسانها تاثیر می گذارد مثلا فکر کن شما برای مدت زیادی با زبان خارجی با محیط اطرافت ارتباط برقرار می کنی بعد یک مدت می فهمی که کلیه بیانات تو و نوع دیدگاهت حتی در زمانی که به این زبان حرف می زنی متفاوت می شود برای همین تازه یکسری حقایق برای من روشن شد که چرا صحبت کزدن با ادمها به زبان سوم راحتتر است مثلا اگر من با یک ژاپنی به زبان انگلیسی صحبت کنم مکالمه بسیار زیبای خواهیم داشت بدور از چهار چوبهای اجتماعی فرهنگ ژاپن و جدیدا در مورد سوئدی ها هم به همین نتیجه رسیدم و خیلی جالب توجه بود مردم سوئد آدمهای بسته ای هستند نه به اندازه ژاپنی ها ولی کمابیش مشابه آنها ولی وقتی با آنها با زبان دیگری مکالمه می کنی بسیار آدمهای بازتر و اجتماعی تری به نظر می آیند حتی بین خودشان هم می بینی راحتر با هم ارتباط بر قرار می کنند کاش می شد یک زبان مشترک برای همه انسانی ری زمین بود تا بدور ازتمام چهارچوبهای غیر ضروری اجتماعی راحتر مرزها را کنار بزاریم و ارتباطات را بیشتر کنیم


انسانهای متبسم درون نا آرام دارند و با تبسم به دنبال شادی برای همگان هستند چون ارزش شادی را می فهمند و انسانهای عبوس درون تهی دارند و تهی بودنشان را در پس اخمهایشان پنهان می کنند

شادی حقیقتی است که اگر روزی از زندگی بیرون برود تمامی هستی بی مفهوم خواهد بود و حتی گاهی دردناک و رنج اور

روزی که فهمیدی تنها هستی و این حقیقت بزرگ به رشد اجتماعی تو کمک می کند بزرگترین انسان دنیا خواهی بود و اگر این تنهای تو را به ترس وا می دارد نشاندهنده بینش تکامل نیافته است ...

همیشه باور داشتن دیگران در باور داشتن خودمان مخفی است ...

هیچ می دانستید بیشتر جملات گذشتگان زمانی مفهوم پیدا خواهند کرد که ما هم همان شرایط آنها را تجربه کرده باشیم پس اگر سخنی به نظر نا مفهوم میاید به این مفهوم خواهد بود که ما آن را هنوز تجربه نکرده ایم و قابل درک نیست ...

تازه شش ماه هست که فهمیده ام که زندگی بعدهای زشت وزیبای دیگری غیر از این روزمرگی هم دارد و برای من که تجربه بسیار جدیدی ود و گاهی خیلی ترسناک ....

No comments: