Thursday, November 13, 2008

The Holly Tree

وقتی کوچک بودم هر تابستان به روستای پدریم می رفتم تا از فضای باز و هوای تمییز استفاده کنم و کمی هم از شلوغی و کثیفی شهر دور باشم خیلی خوب یادمه که همیشه اواسط مرداد ماه اهالی روستای که من در آنجا بودم یک مراسم شکر گذاریه خواصی داشتند که ادای نظر می کردند. نظرها از این قرار بود که در آن روز خواص یک خانواده دیگ آش بزرگی تهیه می کرد و تمام افراد روستا را دعوت می کرد تا در کنار درختی که به درخت عزیز معروف بود جمع شوند. تا نظری که در سال گذشته براورده شده بود را جشن بگیرند . فکر کن که بیشتر از ۶۰ نفر آدم قد و نیم قد دور درخت می نشستیم و هر کسی کاسه آشی در دست داشت و تمام ظهر تا سر شب را به خوردن و خندیدن و گاهی وقتها بازی های دسته جمعی جور واجور می گذراندیم آخر سر هم هر کسی کاسه آبی پای درخت می ریخت و نظری جدید می کرد که اگر تا سال آینده همین روز براورده می شد دوباره همه را دور همین درخت جمع کند و برای همین منظور یک تکه پارچه رنگی به درخت گره می زدند تا هم یادآور نظر باشد و هم احترامی به درخت. در بیشتر موارد نظرها براورده می شد گاهی هم دو تا خانواده پیش قدم می شدند بیشتر نظرها از قبیل سالم به دنیا آمدن کودک ... عروسی کردن پسر یا دختر ... بچه دار شدن ... داشتن محصول پر بار ... رد کردن زمستان با سلامتی ... سلامتی گله حیوانات و این جور چیزها بود که همیشه با کلی شادی همراه بود و کلی داستانهای جور واجور از وقایعی که سالهای قبل درست پای همین درخت افتاده بود. از آن کودکی هر وقت کلمه درخت عزیز ... درخت مقدس ... بی بی چلچله ... درخت فانوس ... درخت آینه ... درخت روشنای ... درخت بخت (که بستگی به این دارد درخت بوی کدام منطقه ایران باشد) و از این قبیل نام بردنها می شنوم یاد دوران زیبا و شیرین کودکی و دور هم جمع شدنها آرزو کردنها و جشن گرفتنها می افتم تا اینکه امروز از طریق وبلاگ دوستی در اینجا خواندم که در ایران این درختها را دارند قطع می کنند تا حرمتشان از بین برود برای من انگار این بود که خدای نکرده یکی از نزدیکان را از دست داده باشم نا خوداگاه اشک در چشمانم حلقه زد گویا کسی تمام آن روزهای قشنگ را با تبر قطع کرد..... نمی دانم چه می شود کرد ... اما به هر حال امیدوارم که جامعه ما روزی از نظر فرهنگی به این درجه برسد که بداند آن دلیلی که باعث شده چنین درختانی بریده شوند خودش خیلی خرافه تر است تا دلیلی که مردم بر آن پارچه گره می زنند. خیلی چیزها در کشور ما ریشه در سنت دارد و برای من حضور چنین درختانی یعنی یک جامعه فرهنگی که به طبیعت احترام می گذارد و حتی آن را مقدس می شمارد چه بسا که اگر اینطور نبود درختای مانند درخت عزیز من چندین قرن عمر نکرده بودند و یاد اور نسلها خاطره نبودند ... خیلی ناراحتم ...

2 comments:

Anonymous said...

salam vaghean tekan dehandast in khorafat nist in aghide va niyate ansanhye pakdel ast va khodavande mhraban dar ghorane avarde ast ke (alle niyatekom tarzeghon )yani ke be andazeye niyati ke dari khodavand be shoma rezgho rozi midehat in ja derakht khorafat nist kofr nist balke pole artebat ba khodast baraye ansanhaye pak niyat - va agar bekhahim ke ba in aghyd ke in ja be onvane khorafat gofte mishavad mokhalefat va mobareze kard bayad be donbale risheye in khorafat raft va on ra darman kard na in ke ba tabar .... be soraghe derakht raft va an ra rishekan kard vaghean moteasefam .khatere..

Anonymous said...

متأسفانه زندگي و سرزندگي و سرسبزي در ايران حرمتش را از دست داده است. بدترين خاطرات من قطع درخت توت خانه‌ي ‌ما( براي توسعه‌ي ساختمان)و دو درخت ديگر كوچه‌مان بود. تعصب‌هاي بي‌جهت در حكم‌فرما كردن يك نوع بينش ديني در برخورد با دراويش و مدعيان رابطه با امام زمان هم به چشم مي‌خورد. نه اينكه طرفدار آنها باشم ولي با بزن و ببند كه كار درست نمي‌شود. خشونت نشانه‌ي عجز است.